کد مطلب:190863 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

گوشه ای از علم و فضل امام جواد
امام نهم حضرت جواد علیه السلام در دهم رجب سال 195 ه.ق در مدینه متولد شد و در آخر ذیقعده ی سال 220 ه.ق بر اثر زهری كه به دستور معتصم عباسی توسط أم الفضل، همسر آن حضرت (دختر مأمون، هفتمین خلیفه ی عباسی ) به ایشان داده شد، در بغداد به شهادت رسید. در ماجرای ازوداج أم الفضل روایت كرده اند:

پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام، مردم نسبت به مأمون ظنین و بدبین شدند و موقعیت وی به خطر افتاد؛ او برای كسب وجاهت از دست رفته، تصمیم گرفت خود را به آل علی علیه السلام نزدیك كند، بر همین اساس خواست دخترش را همسر امام جواد علیه السلام گرداند. بستگان مأمون از این كار ناراضی بودند و اعتراض شدید كردند.

مأمون در سفری كه از خراسان به بغداد رفت، امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد طلبید. وی قبل از آن كه با امام جواد علیه السلام ملاقات كند، روزی كه به شكار می رفت، در بین راه، حضرت جواد علیه السلام را ملاقات كرد. مأمون به صحرا رفت و باز شكاری او، ماهی كوچكی را از هوا صید نمود. مأمون آن ماهی را از منقار باز گرفت و در دست خود پنهان نمود و سپس مراجعت كرد. در مسیر بازگشت، بار دیگر با امام جواد علیه السلام ملاقات نمود و از آن حضرت پرسید: این را كه در دورن دستم پنهان كرده ام، چیست؟

امام جواد علیه السلام فرمود: خداوند دریاهایی آفرید كه ابر از آن دریاها بلند می شود، و ماهیان كوچك با آن ابر می روند، و بازهای سلاطین آن ها را شكار می كنند، و پادشاهان آن ها را در كف می گیرند و



[ صفحه 142]



سلاله ی نبوت را با آن ها امتحان می نمایند.

مأمون گفت: حقا كه تو فرزند امام رضا علیه السلام (و وارث علم او) هستی، و این عجایب از این خانواده بعید نیست.

آن حضرت را طلبید و بسیار به او احترام كرد و دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد. بنی عباس اعتراض شدید كردند كه مأمون دخترش را به نوجوانی داده است كه هنوز كسب علم و فضل نكرده است. مأمون، برای آن كه معترضان را قانع كند، مجلسی تشكیل داد و علمای بزرگ را به مجلس دعوت كرد، كه یكی از آن ها یحیی بن اكثم - قاضی بغداد و اعلم علمای عصر - بود. امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس جای داد و خود نیز كنار آن حضرت نشست.

در آن مجلس، در حضور معترضان و اشراف، یحیی بن اكثم پس از اجازه، به امام جواد علیه السلام رو كرد و گفت: در حق كسی كه در احرام حج بود و حیوانی صید كرد و آن را كشت، چه می فرمایید؟

امام جواد علیه السلام فرمود: این مسأله، داری شاخه های بسیار است:

1. آیا آن محرم در حرم (مكه و اطرافش تا محدوده های مشخص) بود یا در بیرون حرم؟

2. آیا او آگاه به مسأله بود یا ناآگاه؟

3. آیا او عمدا آن صید را كشت یا از روی خطا؟

4. آیا آن محرم، آزاد بود یا برده؟

5. آیا او صغیر بود یا كبیر؟

6. آیا این نخستین بار بود كه او اقدام به صید كرد، یا قبلا نیز صید كرده بود؟



[ صفحه 143]



7. آیا آن صید، از پرندگان بود یا غیر پرندگان؟

8. آیا آن حیوان صید شده، كوچك بود یا بزرگ؟

9. آیا او به كار خود اصرار داشت، یا اظهار پشیمانی می كرد؟

10. آیا او در شب صید كرد، یا در روز؟

11. آیا او در احرام حج بود، یا در احرام عمره؟

یحیی با شنیدن این مسایل، متحیر ماند و هوش از سرش رفت؛ درماندگی از چهره اش پدیدار گشت، و زبانش لكنت پیدا كرد، و عظمت كمال و مقام علمی امام بر حاضران معلوم شد.

پاسخ سؤالات یازده گانه فوق را از آن حضرت خواستند؛ آن بزرگوار به یك یك آن مسایل، با بیان شیوا پاسخ داد.

مأمون فریاد زد: أحسنت أحسنت.

سپس از امام جواد علیه السلام خواستند كه او نیز از یحیی بن اكثم مسأله ای بپرسد؛ حضرت به یحیی رو كرد و فرمود: به من خبر بده از مردی كه:

1. اول روز به زنی نگاه كند، حرام باشد.

2. پس از ساعتی، نگاه كردن به آن زن برای او روا باشد.

3. و هنگام ظهر نگاه به آن زن برای او حرام باشد.

4. و هنگام عصر جایز باشد.

5. و هنگام غروب حرام باشد.

6. آخر شب، جایز باشد.

7. نصف شب حرام باشد.

8. هنگام طلوع فجر جایز باشد.



[ صفحه 144]



بگو بدانم این مسأله چگونه است؟

یحیی گفت: سوگند به خدا پاسخ این مسایل و وجوه آن را نمی دانم.

امام جواد علیه السلام فرمود: این زن، كنیز شخصی بود؛ فردی به او در اول روز نگاه كرد كه نگاه او حرام بود. پس از ساعاتی آن كنیز را از صاحبش خرید؛ نگاه آن مرد به آن زن جایز شد. هنگام ظهر آن كنیز را آزاد نمود؛ نگاه او به آن زن حرام گردید. هنگام عصر با او ازدواج كرد؛ نگاه به او جایز شد. هنگام غروب آن مرد به آن زن ظهار كرد؛ [1] نگاه آن مرد به آن زن حرام گردید. در آخر شب، كفاره ی ظهار را داد و نگاه به او جایز شد. نصف شب او را طلاق داد؛ نگاه مرد به او حرام گردید. صبح به او رجوع كرد؛ نگاه به آن زن جایز گردید.

همه ی حاضران از بیان شیوا و دلنشین امام جواد علیه السلام حیران شدند، و به عظمت مقام علمی او اعتراف نمودند [2] .


[1] ظهار عبارت از اين است كه مرد به زنش مي گويد: «أنت علي كظهر أمي» اين عبارت، طلاق مردم جاهليت بود. اسلام آن را نه به عنوان طلاق تقرير كرد و رجوع آن را به وسيله ي كفاره قرار داد. براي اطلاع از جزئيات آن به كتاب هاي فقهي رجوع شود.

[2] كشف الغمه، ج 3، ص 207.